بازنشر مرثیه هایی برای هفتمین ستاره آسمان ولایت

موسای دربندی و هارون ها اسیرت

موسای دربندی و هارون ها اسیرت
فارس و شیراز با وجود مقدس حضرت امام موسی کاظم علیه السلام هپیوندی دیرینه دارد چرا که فرزندان و نوادگان بزرگوار آن حضرت به عنوان امامزادگان در هر کوی و برزن این دیار چراغ هدایت برافروخته اند.
دوشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۰:۳۸
کد خبر :  ۱۳۷۷۰۹

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی استان فارس، در آستانه سالروز شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و در این مجال شما را به خواندن سه شعر از سه شاعر از نسل های مختلف شعر آیینی فارس در رثای آن حضرت دعوت می کنم.

امروز قلب عالم امکان پر آذر است
#سیفی_شیرازی

امروز قلب عالم امکان پر آذر است
لرزان ز تاب ماتم و غم عرش اکبر است

زهرا به باغ خلد بود نوحه گر بلی
گویا عزای حضرت موسی ابن جعفر است

تنها نه قلب عالم امکان بود ملول
پیوسته عالم از غم  داغش در آذر است

شاهی که ممکنات طفیل وجود اوست
ماهی که گوشه ای ز رخش مهر انور است

قائم مقام ختم رسل هادی سبل
رکن هدا شه دو سرا نور داور است

از کنیه و عداوت هارون بر آنجناب
چشم رضا خدیو خراسان ز خون تر است

مسموم گشت و گوشه زندان سپرد جان
زین غصه داغ بر دل ما تا به محشر است

او گرچه جان سپرد به زندان غریب وار
خود نیز خون جگر ز غم جد اطهر است

مسموم گشت موسی جعفر ز زهر کین
اما حسین کشته شمشیر و خنجر است

موسی شهید گشت ولی بی کفن نماند
(سیفی) حسین بی کفن و غسل و بی سر است

مضامین چشم تو
#یوسف_رحیمی
هر شاعری ست در تب تضمین چشم تو
از بس سرودنی ست مضامین چشم تو

چشم جهان به مقدمت ای عشق روشن است
از اولین دقایق تکوین چشم تو

ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است
آقا کرشمه های نخستین چشم تو

از ابتدای خلقت عالم از آن ازل
شیعه شدم به شیوۀ آئین چشم تو

می شد چه خوب نور خدا را نگاه کرد
از پشت پلکت از پس پرچین چشم تو

امشب شکوه خلد برین دیدنی شده
وقتی شده ست منظر و آئینه چشم تو

گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب
امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو

چشم تو آسمان سخا و کرامت است
آقا خوشا به حال مساکین چشم تو

حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است
در انتظار لحظۀ آمین چشم تو

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند»

چه عالمی ست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی

مهر تو است حلقۀ وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی

در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی

در آستانۀ تو کسی نا امید نیست
آقا برای ما همه باب الحوائجی

بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه باب الحوائجی

دیوانۀ سخای ابا الفضلی توام
مانند ماه علقمه باب الحوائجی

صحن و سرات غرق گل یاس می شود
وقتی که میهمان تو عباس می شود


موسای دربندی و هارون ها اسیرت
#قاسم_صرافان

زندان رواق روشنی شد غرق نورت
دیوارها نمناک از شرم حضورت
دهلیزها مستند هنگام عبورت
زنجیر تسبیحی به دستان صبورت
این بندها در بند زلف دلپذیرت
موسای دربندی و هارون ها اسیرت
یوسف که ترس از تنگی زندان ندارد
جان جهان است او غم کنعان ندارد
سیمرغ عاشق فکر آب و نان ندارد
زندان توان بستن مردان ندارد
عاشق دلش دریاست، حتی کنج زندان
تصویری از دنیاست، حتی کنج زندان
ای هفت دریا خیره در پهنای صبرت
هفت آسمان یک برکه در دریای صبرت
ای هفت شهر عشق در معنای صبرت
زانو زدند ایوب ها در پای صبرت
آقا! به این حجم بلا عادت ندارم
باید بگویم شاعرم، طاقت ندارم
سنگینی شلاق و آن بازو!... خدایا
زنجیر بر آن قامت دلجو!... خدایا
چنگال زندانبان و آن گیسو! ... خدایا
خون و شکست طاق آن ابرو!... خدایا
هر چند در دستان او جام بلا بود
از تشنگی یکریز یاد کربلا بود
معصومه دلتنگ است چشمانش به راه است
فهمیده‌اند انگار یوسف بی‌گناه است
بر صورتش اما چرا ردی سیاه است
پایان این قصه گمانم اشتباه است
یوسف می‌آید روی تابوت است اما
از اشک یاران دجله مبهوت است اما
موسای ما از طور سینا بی عصا رفت
تخت سلیمان باز با باد صبا رفت
این نوح روی موجی از اشک و دعا رفت
تا پر کشید اول دلش پیش رضا رفت
بی او اگر چه عشق مشکی پوش می‌شد
نور خدا بود او مگر خاموش می‌شد
در بند بود و عالمی دربند اویند
سادات جمله نوری از پیوند اویند
شه زادگان این جا همه فرزند اویند
هر گوشه فرزندان دانشمند اویند
وا می‌کند بر روی ما بن بست‌ها را
باب الحوائج شد بگیرد دست‌ها را

ارسال نظر