یادداشتی از هاشم کرونی پیرامون مرگ اندیشی در شعر سلمان هراتی

زندگی به روایت مرگ اندیشی

زندگی به روایت مرگ اندیشی
پاییز فصل مرگ و تولدهای ادبی است و از جمله مرگ های نیمه پاییز اندوه فراق زنده یاد سلمان هراتی شاعر بزرگ انقلاب اسلامی است. همین مناسبت کافی بوده تا هاشم کرونی یادداشتی کوتاه در این باره بنویسد.
چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۶ - ۱۴:۱۲
کد خبر :  ۲۱۱۷۷

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی استان فارس وی در این یادداشت به تم مرگ و مرگ اندیشی در شعرهای سلمان هراتی پرداخته است و این تم جدی در آثار شاعران را دستمایه نزدیک شدن به جهان هراتی قرار داده است.

آنچه می خوانید متن این یادداشت است:

 ***

 

مرگ‌اندیشی از جمله تم‌های اندیشه‌گانی است که هنرمندان علی‌الخصوص شاعران در طول تاریخ به آن توجه جدی داشته‌اند. شاعران از دیرباز به جاودانگی میل داشته‌اند و مرگ را تهدیدی در راه جاودانگی می‌دانستند. در این میان، شاعرانی نیز هستند که نگاهشان به پدیده مرگ در زمان سرایش اشعار، حاوی ویژگی‌های خاص و قابل تاملی است که نباید از آن به‌سادگی گذشت.

نیچه در این باب جمله‌ای جالب دارد. وی گفته است، مرگ پایان زندگی است، ولی مرگ‌اندیشی آغاز آن.

از لحظه‌ای که انسان به اندیشه مرگ می‌افتد، تازه زندگی راستین و واقعی‌اش را شروع می‌کند.

سلمان هراتی، ازجمله شاعرانی است که در برخی آثارش به پدیده مرگ توجه جدی داشته و از آنجا که زندگی کوتاهش او را در زمره جوانمرگان ادبیات این سرزمین قرار می‌دهد، مرگ‌اندیشی‌اش نیز باید ویژه باشد.

برای من از سال‌ها پیش شعر (من هم می‌میرم) سلمان حاوی نگاهی خاص بوده است. پنج شخصیت شعر شامل (غلامعلی، گل بانو، حیدر، فاطمه و غلامحسین) کسانی هستند که در متن زندگی واقعی شاعر‌/ ‌راوی حضور دارند و شاعر مرگ آنها را در زندگی روزمره مردم تهیدست روایت می‌کند.

او در این شعر و در روایت مرگ حیدر جهانی حرف را در دو سطر خلاصه می‌کند، از خدیجه همسر او می‌گوید که با مرگ وی بقچه‌های گلدوزی شده‌اش را ته صندوق پنهان می‌کند و از نبودن کسی که اسب‌های وحشی را رام کند، سخن می‌گوید. شاعر در کنایه‌ای گذرا به محدودیت‌های زندگی زن شوهرمرده اشاره می‌کند و این اشاره را نه در قالب بیانیه، بلکه در شکل و ساختاری شاعرانه در اختیار مخاطب قرار می‌دهد.

با این همه، مرگ در نگاه سلمان همواره مرگ تلخ و اندوهناک مردمان کوچه و کوی و برزن نیست. او که در متن رویدادهای اجتماعی دهه شصت و انقلاب اسلامی و دفاع مقدس قرار دارد، به صورت روزمره با پدیده مرگ روبه‌روست. از این رو در بخشی دیگر از آثارش ابتدا دشمنان را به مرگ آرزو می‌کند:

«در پشت‌های پنهان کیانند‌/ ‌که در حضور،مهربان می‌نمایند‌/‌ و در پنهان‌/‌ دشنه بر دل سنگی شان می‌سایند‌/‌ دستانتان به مرگ بینجامد»

و در ادامه به مقایسه مرگ‌ها می‌پردازد. وی از مرگ بدسرانجام و مرگ باشکوه سخن می‌گوید؛ مرگی که شهادت است:

«هیچ خفاشی‌/ ‌قلمرو آفتاب را در‌نمی‌وردد‌/ ‌جز به سرانجامی بد‌/‌ حال آن که روشن است‌/‌ آفتاب‌/‌ درخشش محتومی است‌/‌ در این کرانه‌/‌ که هیچ خانه‌/‌ بی‌شهید نمانده است»

سلمان در شعر مرگ مادربزرگ از مرگ و حضور قاطع او در زندگی سخن می‌گوید، اما دریغا که سرانجام، این مادربزرگ و مرگ هستند که توامان فراموش می‌شوند، آن هم در زمانی که اشیا هر کدام برگی از وصیت او شده‌اند.

کوتاه سخن این‌که نگاه خاص شاعر جوانمرگ به پدیده مرگ، به شعر او تشخصی خاص می‌دهد. این نکته که سلمان، شاعری است مردمی و با غم و اندوه مردمان روستا و توده‌های جامعه آشناست و با آن سر و کار داشته، سبب می‌شود بخشی مهم از حقایق زندگی آنان را در قالب کلمات شولای شعر بپوشاند و به جامعه بازگرداند.

*هاشم کرونی

ارسال نظر

پربازدید ها

صفحه خبر - عکس مطالب بیشتر

صفحه خبر - تماشاخانه مطالب بیشتر