به گزارش روابط عمومی حوزه هنری انقلاب اسلامی استان فارس، هفته جاری با چند مناسبت عمده گره خورده است که در راس آن شهادت حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام و شب های قدر قرار دارد.
علاوه بر آن در این هفته که پایان آن روز قدس قرار دارد سالگرد رحلت امام خمینی ره و قیام 15 خرداد نیز توسط علاقه مندان فرهنگ اصیل انقلاب اسلامی گرامی داشته خواهند شد.
به همین مناسبت ویژه نامه ای 7 قسمتی تدارک دیده ایم تا جلوه هایی از هنرنمایی شاعران استان فارس را در این رابطه و با لحاظ تلاش های آنان در تعظیم فرهنگ دینی و انقلابی در تماشاگه علاقه مندان این فرهنگ ناب قرار دهیم.
در این هفته هر روز یک شماره از ویژه نامه را تقدیم شما خواهیم کرد که شامل 3 شعر در باب این 3 مناسبت است به این ترتیب هر روز یک شعر علوی یک شعر درباره امام راحل و یک شعر درباره روز قدس از شاعران فارس تقدیم شما خواهد شد.
ضمن آنکه به مناسبت ایام شریف شب های قدر هر روز یک مناجات از بزران ادب پارسی نیز تقدیم خواهد شد
سلام پنجم:
????♦ دلسروده 5
مناجات از گلشن راز شیخ محمود شبستری
به نام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
توانایی که در یک طرفه العین
ز کاف و نون پدید آورد کونین
چو قاف قدرتش دم بر قلم زد
هزاران نقش بر لوح عدم زد
از آن دم گشت پیدا هر دو عالم
وز آن دم شد هویدا جان آدم
◊◊◊◊◊
???? ♦ در سایه سار مهر مولا 5
عرض ارادتی به ساحت امیر مومنان مولا علی علیه السلام
... می شناسد!
* مریم حقیقت
کعبه دل پهناورت را می شناسد
این خانه عطر مادرت را می شناسد
شق القمر یعنی تو و ابروی خونین
محراب عمق باورت را می شناسد
هرچند نیلی مانده سیلی برتن گل
کوچه غرور همسرت را می شناسد
سنگ و کفن , تابوت و تیر , آه از دلت آه
تاریخ زخم خنجرت را می شناسد
پرواز کن ، کوفه پر از چنگال گرگ است
این آسمان بال و پرت را می شناسد
خاک از قدم های تو امشب می گریزد
مسجد نماز آخرت را می شناسد
میعاد گاه عاشقان دلشکسته است
چاهی که چشمان ترت را می شناسد
◊◊◊◊◊
???? ♦ کاروان سالار 5
شعرهایی برای کاروان سالار انقلاب اسلامی
چراغ غزل
*مرحوم نصرالله مردانى
گفتى که من از روز ازل سوخته بودم
با داغ چراغ غزل افروخته بودم
آرى من از آن بارقه کوکب چشمت
دلسوخته، دلسوخته، دلسوخته بودم
با یاد نگاه تو چراغ سحرى را
بر قله خورشید برافروخته بودم
چون لاله به صحراى جنون با تب عشقت
پیراهنى از شعله به تن دوخته بودم
پروانه صفت در سفر سوختن اى شمع
از تو غزل سوختن آموخته بودم
بر باد شد از جور تو آن کوه تحمل
که اندر گذر حادثه اندوخته بودم
رفتى و به دنبال تو تا صبح قیامت
بر باغ نظر دیده جان دوخته بودم
◊◊◊◊◊
????♦ کلماتی به رنگ سنگ 5
شعرهایی برای فلسطین و قدس شریف و مقاومت اسلامی
گزینه های روی میز
*هاشم کرونی
(و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی)
و این تو نبودی که تیر انداختی بلکه خدا بود که انداخت
از چفیه های سرخ
قطره قطره خون ستاره ها
یکریز می شود بر نقشه
از کوه ها و جنگل ها
دشت ها و دره ها
می گذرد
و سر می کشد روی میز
رنگ و رو رفته اتاقی قدیمی
آن سوی دیوار
سایه مردان
از خواب صفحه تلویزیون برمی خیزند
با گزینه های روی میز
نقشه می کشند
و خون برادرانم
از نصف النهار مبدا می گذرد
برادران من
بر دوششان ستاره دارند و
بر پیشانی شان آفتاب
سبز می پوشند و جوانه می زنند
در صبح خون گرفته صنعا
در غریبی غروب بحرین
در الف لیل و لیله لبنان
پاسداران صبحند و
سپاهیان سپیده
برادران من
با آفتاب نسبت خونی دارند
با مدادهایشان
بر کاغذهای چروک
نقشه های تمیز می کشند
صبح را بر آسمان خسته
نور را بر اتاق تاریک
و لبخند را
بر لبان دختران کوزه به دوش
نقاشی می کنند و
گزینه های روی میز را خط می زنند
برادران من
صبح رنگ و رو رفته صنعا را
غروب آفتاب سوخته بحرین را
شب های در آتش نشسته لبنان را
از نو خواهند نوشت