
مثل سروی که در تمامی سال قامتش استوار میماند
پشت نام همیشه زیبایت واژه اقتدار میماند
ای شکوه همیشه جاری در لحظههای خطیر تاریخی
شرح ایثار مردمانت در خاطر روزگار میماند
ذرهای خاک با صفایت را من نباید دهم به کوه طلا
اصل «حُبُّ الوَطن مِن الایمان» در دلم بر قرار میماند
عشق یعنی اگر که لازم شد سر دهم تا تو سربلند شوی
مثل چمران و هر شهیدی که بهر تو جاننثار میماند
دشمنت را امان نخواهم داد دست از پا اگر خطا بکند
هر که بدخواه میهنم باشد مادرش سوگوار میماند
محمدحسین طالبی
*******************
شش گوشه ی تاریخ، کران تا به کران را
گشتیم و ندیدیم شبیه تو جهان را
شش گوشه ی تو قبله ی ما، خاک طلاخیز
حاشا که زمان کم بکند غیرتمان را
گفتند متاعی هبه کن در خور میهن
گفتم چه متاعی؟ چه متاعی؟ دل و جان را؟
دل داغ جوان دیده و جان محنت دوران
دیر است که از هم نشناسم دل و جان را
گفتند سرت پای وطن لعل گرانی ست
گفتم که بگیر از تنم این بار گران را
جان مایه به جز شعر ندارم ولی آنک
قربان وطن می کنم این دُرِّ روان را
صد جان گرامی به فدایت وطن ایران
باشد که دگر زنده کنی جان جهان را
صد رستم و بابک شود از نعره کفن پوش
آرش اگر از نو بکشد تیر و کمان را
با نام تو شیران به خروشند و غمی نیست
باشد که نبینیم به این پهنه سگان را
حاشا که دگر خاک تو را خوکه بگیرد
دیدیم به هر پوکه چهل خشم جوان را
اما وطن ای پاره ی جان، ای دل تاریخ
هم پس بزن از چهره ی ما ابر خزان را
دور از تو هیولای دروغ و غم و قحطی
روزی برسد پاره کنی برگ گمان را
وقت است که آرامشم و عافیتم را
بگذارم و احیا کنم ایران جوان را
سجاد حیدری قیری
*******************
هم بــر ســر نی رفتــه، هم بــر در دروازه
هر قــدر بخــواهی هست، از خون دل تازه
خون است و فــراوانی، بر منبــر و در حمــام
می جوشد و می بارد، تا سبـز شود پیغـام
هرکس به سفر تشنه ست ، می نوشد از این چشمه
هرقدر بنوشی بــاز، می جوشد از این چشمه
هر قطره سه اقیانوس ، هر شعله چهل ققنوس
خون نیست ، گل شمع است ، دریاچه ی صد فانوس
خون تحفه ی بیداران ، خون هدیه ی عیاران
خون جوهر سـرداران، خون گوهر هشـیاران
یک روز اگــر از خــون، سیلاب به پا خیــزد
از قطــره ی هر موجش، صد کاخ فــرو ریزد
خون ریخته تا خون خون ، در محکمه برخیزند
ای کاش ولی بی زخم، بی خون همه برخیـزند
سجاد حیدری قیری
*******************
خوشا به غیرت مرغی که در شکار بمیرد
نمرده است درختی که در بهار بمیرد
اگرچه سال سیاه آمده ست و قحطی باران
گمان مبر که از این چشمه آبشار بمیرد
به رودخانه بگو بگذر از حکایت مجنون
بگو که بید خودش خواست بیقرار بمیرد
در این زمانه که سرچشمه غرق کرده خودش را
در این زمان که در آن، تاکبان خمار بمیرد
در این خزان سراسر، که باغ گل زده بر سر
خوشا به حال اناری که سر به دار بمیرد
سجاد حیدری قیری
*******************
ای تیغ سـربرهنه بیـــا در حجاب من
تا سربرهنه تر بدمد آفتــاب من
خشـکیده زمزم از عطش کفر سـالیان
برقی بتاب و چشمه بساز از سراب من
من تاک کهنه ام، بنشـین روی شـانه ام
تا از گلو به سینه بریزد شراب مــن
تسـبیح و طیلسـان مرا خرج باده کن
چرخی برقص بلکـه بیفتـد نقـاب من
صوری بدم به تربت منصور و نعره باش
زنگ سکوت را بتکــان از کتــاب من
ای تیغ ، ای قمار دو سر برد ، قرن هاست
بین تو و حیــات، تویی انتخــاب من
سجاد حیدری قیری
*******************
گاهی شده بر جبینمان غم داریم
در آخر جمله ها «ندارم!» داریم !
اما سرِ یک قضیه هم پیمانیم..
ما عشق به میهن و به پرچم داریم
پدرام اکبری
یک وقت دلت ز جنس آهن نشود
از گفتن حق زبانت الکن نشود
سر چشمهٔ هر کژی نباشیم همه
تا آب به آسیاب دشمن نشود
پدرام اکبری
*******************
دلا در این شب مضطر به ناکجا مگریز
دلیر باش و دمی از ره بلا مگریز
صلاة و صبر،در این پهنه، خضر و نوح تواند
غیور باش و ز امداد انبیا مگریز
رسن رسن دم آتشفشان بولهبی ست
به گاه تفرقه از حبل مصطفا مگریز
به سمت بیرق سرسبز اولیا بشتاب
اذان تعزیه باش و به اشقیا مگریز
صدای گریه ی مستضعفین رسیده به عرش
بسوز فرش و در این برهه از صدا مگریز
یکی یکی اگر از جمع مومنان کم شد
شب جهاد تو از میر سر جدا مگریز
کران کران شده فرعون و سحر اسراییل
ولی تو از اثر معجز عصا مگریز
جهان جهان هراس و جهان تنهایی ست
ولی برادر هم دین به انزوا مگریز
سکوت معنی ننگ است در زمانه ی ظلم
((دلا ز معرکه ی محنت و بلا مگریز))
گل نهان شده ما یار آشنای توایم
در این بهار ز یاران آشنا مگریز
سجاد حیدری قیری
*******************
طعم دریا
ایستادیم که دنیا بکند حیرت ها
و جهان مات شود ماتِ همین جراتها
همچو الوند و دماوند و دنا پابرجا
شهره گشتیم به دلدادگی و غیرت ها
جنگ هرگز نتوانست دلیلی باشد
که دل آرامی ما را ببرد وحشتها
ما به تحریم به هر توطئه لبخند زدیم
تا نگیرند زما ذره ای از عزت ها
از که آموخته بودیم مهارت ها را
وسط واقعه اینگونه رشادت ها را
یادمان هست که با آینه بیعت کردیم
و فقط از شهدا کسب مهارت کردیم
از محلاتی و یاسینی و از دوران ها
کشوری، کاوه و بابایی و از چمران ها
همه رفتند ولی اصل حکایت مانده
روی این شانه فقط بار امانت مانده
من معلم شده ام تا که روایت گویم
در کلاسم روش کسب مهارت گویم
قطره باید بچشد طعم خوش دریا را
باید این نسل چراغان بکند فردا را
مژگان دستوری شیراز
*******************
ما ایستاده ایم و جهان غرق حیرت است
نام جدید کشورمان کوه غیرت است
با عنکبوت پیر بگویید رفتنش
اصلا بعید نیست که یک واقعیت است
از انقلاب سنگ به موشک رسیده ایم
این نسل نسل کوشش و ایمان و جرات است
لبنان و شام و غزه و ایران برادرند
مرز میان ما همه از جنس رأفت است
دنیا به سمت خوب شدن می رود یقین
پایان سالهای پر از درد غیبت است
مژگان دستوری
*******************
رضا شریفی
ما رعد ولایتیم از ما بهراس
دریای شهامتیم از ما بهراس
مرگ از پس ما بر نمیآید چون ما
دنبال شهادتیم از ما بهراس
ما حیدریون به رزم عادت داریم
کوه جنمیم و استقامت داریم
از چرخش روزگار ما را چه هراس
در شب بلا صبح شهادت داریم
آن دختر مظلوم به خاک افتاده
جان دگری به غیرت ما داده
هر سرو که افتاد به جایش سروی ست
خالی نشود سنگر حاجیزاده
صاحب داریم ما امامی داریم
در سینه خود شور قیامی داریم
هیهات که این علم بیفتد بر خاک
بسیار در این ملک سلامی داریم
ما نخل ولایتیم بی پاییزیم
پرهیز کن از ما که هراس انگیزیم
طوفان طوفان نشسته و منتظریم
حیدر حیدرگویان برمیخیزیم
شیران رمیده رو به جولانگاهیم
با بیرق نصرت خدا در راهیم
سجیلیم و ابرهه کوبیم همه
ما وعده انتقام حزب اللهیم
*******************
ما منتظریم تا ببینیم تو را
برخاستهایم تا ببیند دنیا
امروز اگر غدیر، عاشورایی است
فرداست غدیری بشود عاشورا
رضا طبیب زاده
از عمق اساطیر جهان میآییم
افسانه و افسون حقیقی ماییم
ایرانْ ایرانْ یَلانِ پیوسته به هم
دریا دریا شکوهِ سیلآساییم
رضا طبیب زاده
*******************
ما چشم به راه مرگ اسراییلیم
تا محوشود، دودشود، خاک شود
این بار به انتقام راضی نشویم
باید که ز نقشه ی جهان پاک شود!
غلامرضا کافی
**
ای کشور احرار مُدارا تاچند؟
با دشمن غَدّار مُدارا تا چند؟
شیرید شما و او سگِ هرزه مَرَس
در پاسخ این هار مُدارا تا چند؟
غلامرضا کافی